۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

آب در قرآن کریم

يكي از ويژگيهاي معرفت شناختي قرآن، در تبيين رموز آفرينش و تقريب به ذهن ساختن قدرت و اراده خداوند، بهر‌ه‌گيري از ادبيات نشانه مدار است . سمبوليستها مي‌گويند دنيا جنگل انبوهي است كه هر يك از نمودهاي آن نشانه‌اي است از يك حقيقت ذهني .
ارسطو مي‌گويد: واژه‌هاي گفته شده، نمادها يا نشانه‌هايي از تاثرات و برداشتهاي روح هستند! بديهي است با اين تفاسير از واژه‌ها كلمه ( دال ) فقط ارزش نشانه شناختي دارد و بين دال و مدلول، ماهيتاً هيچگونه رابطه اين هماني وجود ندارد.
در زبان‌شناسي سوسور نيز هر نشانه زباني استوار است به قرار داد . نشانه‌ها ( Signs ) در محور همنشيني ( Syntagmatique ) زنجيره تركيبي نوشتار را شكل مي‌دهند و در محور جانشيني يا محور استعاره، منظومه تصريفي نوشتار را. ( Paradigmatique )
خداوند مي‌فرمايد، تمامي جلوه‌ها و نمودها و نمادهاي خواب نشانه‌هايي هستند از وجود زنده ازلي و سرمدي براي اصحاب نظر ( آيه 42 سوره زمر )؛ در همين راستاست كه خلقت، نشانه‌هايي هستند از وجود خدا، براي صاحبان خرد ناب ( آيه 190 سوره آل عمران ) كما اين كه آمد و شد آسمان و زمين، بارش نزولات سماوي و وزش نسيم پاره‌هاي به هم پيوسته يك حقيقتند كه بر روي هم نشانه‌هاي خدا را مقابل ديدگان خردمندان مي‌گشايد ( آيه 5 سوره جاثيه ) و قس عليهذا .
تفسير نشانه‌ شناختي تاريخ و طبيعت كه از روشهاي منحصر به فرد شناخت‌شناسي و پديدارشناسي قرآني است بيانگر اين حقيقت متعالي است كه:
1. تاريخ و طبيعت براي تفكر آفريده شده‌اند نه براي عبور كردن. براي دور كردن آفريده شده‌اند، نه براي دور زدن .
2. فهم تفسير نشانه شناختي و طبيعت مستلزم احراز قابليت‌ها و زمينه‌هاست . علم، تفكر، ايمان، يقين، شكيبايي، قدرشناسي، انديشه وارسته از بتها و پس زمينه‌ها و پيش ‌زمينه‌ها، از جمله اين قابليت‌ها هستند. تا وقتي كه انسان آنها را حيازت نكند نمي‌تواند به فهم منطق نشانه شناختي تاريخ و طبيعت نائل آيد. آنهايي كه اين قابليت‌ها را بدست آورند، موفق مي‌شوند تا با طبيعت و تاريخ مكالمه كنند و تاريخ و طبيعت مي‌توانند به قول « گادامر » افق انتظار را برآورده سازند . صاحب چنين قابليت‌هايي با مطالعه نشانه شناختي زبان طبيعت، هم خود مي‌تواند با متكلم ( خدا ) مكالمه كند و هم از آنچنان ظرفيتي برخوردار خواهد شد كه به قول شلايرماخر متكلم، « خدا » با او مكالمه كند و به اين بازسازي (Reconstruction) و بازتوليد ( Reproduc ) كند و در نتيجه اگر التفاتي به كار جهان ندارد، فهم نشانه‌ها جهان را به چشمش زيبا و قابل التفات مي‌كند و اگر فهم و نگاه بيمار وي حتي نفس سحرگهان را هم برايش ملالت‌آور و غير قابل تحمل مي‌سازند، خوانش نشانه‌ها در پرتو قصد همدلانه، آنچنان توانشي در او ايجاد مي‌كند كه قال و مقال عالمي را در راه دوست شايسته تحمل مي‌بيند. حال به چشم‌اندازه‌هاي نشانه شناختي باران در قرآن اشارت مي‌كنيم :
3. باران نشان قدرت: فرو فرستادن باران در ظرفيت مشخص و معين، به گونه‌اي كه افق انتظار بشر را تامين كند و استقرار بخشيدن باران در زمين در قالب سفره‌هاي خداست . قدرتي كه انبوه ابرهاي باران‌دار را به گونه‌اي به سوي زمين به جريان مي‌اندازد كه كم و كيف نزول آنها از طاقت بشر فراتر نباشد. خداوند همچنين قادر است اين آبها را نابود كند و اين خود يكي ديگر از نشانه‌هاي خداست:« انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكناه في الارض و انا علي ذهاب به لقادرون »(مؤمنون/18)
2. باران نشانه جمال و زيبايي: باران مانند خون در اندام خاك و گل و گياه جريان مي‌يابد و خرمي و شكفتگي آنها را تضمين مي‌كند. قطرات باران در تار و پود زمين پيوند سرسبزي را براي زمين و زمينيان به ارمغان مي‌آورند: « انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة» ( نمل /24 ) و يا:« انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضرة» ( حج /63).
3. باران نشانه‌ قدرت و استغنا: خداوند درعين استغنا، باران را در قالب خزانه ( سرچشمه ) آب، ماندگار مي‌‌كند تا مردمان از آن بنوشند . در همان حال نيز قادر است كه آب استقرار يافته را از معبر عواملي مانند افزايش دما و خشكسالي از بين ببرد .
4. باران، بن مايه تكثر و تناسل طبيعت: از ديگر نشانه‌هاي قدرت خداوند اين است كه گياهان پراكنده و بيگانه از هم را در قالب زوجهاي مختلف سازماندهي مي‌كند و بدين ترتيب زمينه‌هاي تكثير و تناسل آنها را فراهم مي‌نمايد. « انزل من السماء ماء فاخرجنا به ازواجاً من نبات شتي ». اين آيه نيز نشانه‌اي از اين حقيقت مسلم است كه وديعه احيأ و خلقت آفرينش در قالب قانونمندي‌هاي حاكم بر پديده‌هاي طبيعي تحقق مي‌يابد و بين طبيعت و ماوراي طبيعت رابطه طولي برقرار است نه عرضي .
گستره طبيعت، نخست در حد وسع طبيعت تسطيح و طبيعت توزيع مي‌گردد، زيرا برگ كاه، كوه را نمي‌تابد و آفتاب عالمتاب و روشنايي‌بخش اگر اندكي به زمين نزديكتر گردد، طاقت زمين را خاكستر مي‌‌كند و همه را مي‌سوزاند .
گفتــم ار عريـان شود او در عيـان نه توماني نه كنـارت نـه ميـــان
آفتابي كند و كزي اين عالم فروخت اندكي گر پيش آيد جمله سوخت
5. تبلور خورشيد در نور، دريا و درخت در دانه، نشانه‌هايي از ظهور و حضور خدا در طبيعتند كه رموز اين ظهور و حضور را آن كساني اداراك مي‌كنند كه از قوه ايمان و اتقان و تفكر وتعقل و ... برخوردار باشند .
6. باران در آينه علم و حكمت خداوند: علم خداوند بر آمار دقيق و ورودي و خروجي‌هاي زمين و آسمان احاطه دارد. يعني آنچه كه از آسمان در قالب نزولات جوي فرود مي‌آيد و آنچه كه از حوزه پوسته جامد زمين خارج مي‌گردد، آنچه كه از آسمان در قالب نزولات جوي فرود مي‌آيد و آنچه كه به سوي آسمان بالا مي‌رود، همه محاط در حوزه‌ دانش خداوند هستند، و هيچ جنبنده‌اي نيست كه ورود و خروج و حركت و سكون و سفر و حضرتش محاط درعلم خداوند نباشد. اين همه در حالي انجام مي‌گيرد كه اندكي از حضور مستمر خدا از هستي انسانها كاسته نمي‌شود: « يعلم مايلج في الارض و مايخرج منها و ماينزل من السماء و ما يعرج فيها و هو معكم » ( حديد /4) .
7. باران نشانه رستاخيز: يكي از مناظر نشانه‌شناختي باران، چشم‌اندازي است كه خداوند با مدل نشانه‌ها و با بن‌مايه‌هاي استعاره و تشخيص ( Personification ) و با ساطت اصل روانشناختي تداعي معاني باران را به گستره رستاخيز نزديك مي‌نمايد. باران صور اسرافيل طبيعت است كه با نزول او هزاران گياه و درخت مرده از خاك بپا مي‌خيزند. مضمون نشانه‌شناختي احياي‌گري باران در قرآن كريم در قالب تعابير و عبارات متنوعي نقشبندي شده است كه در مجموع، تيره‌اي از آيات خوشه‌اي وحجمي‌ قرآن را تشكيل مي‌دهند .

نمونه‌هايي از اين آيات :
· آيات ( نشانه‌‌هاي ) رستاخيز: بافت دروني اين تيره از نشانه‌ها اغلب بر مدار استعاره مي‌گردد . استعاره‌هايي كه در آن، مشبه از پوسته جامد خود خارج شده و ذي‌شعور و جاندار مي‌شود و شخصيت‌ انساني مي‌يابد، اين لايه از چشم‌انداز استعاره را در علوم بلاغي تشخيص نام نهاده‌اند . اما بايد توجه داشت كه اگر چه قرآن بزرگترين معاجيز ادبي در همه عصرها و براي تمامي نسل‌هاست، اما در اين كتاب مقدس، متن، دستخوش فرم نمي‌شود و معنا فداي صور ادبي نمي‌گردد . جاندار مداري در حوزه ادبيات از خلاقيت‌ هنري مؤلف ريشه مي‌گيرد و مؤلف با بهره‌گيري از اصل روانشناسي تداعي معاني و با تكيه بر قياس مع‌الفارق، بين اجزاي متباين و نامتجانس هستي، پيوند برقرار مي‌كند و « اين نه آتي » را به سطح « اين هماني » ارتقا مي‌دهد . چنان كه شاعر بين ماه زمين ( معشوق ) و ماه آسمان كه ميانشان زمين تا آسمان فاصله است، رابطه اين هماني برقرار مي‌نمايد. قياس مع‌الفارق در منطق، در زمره آفات شناخت به شمار مي‌آيد و نمي‌‌تواند پايه استنتاج واقع شود، اما درهنر، خاصه شعر، كاربرد گسترده‌اي دارد تا جايي كه مي‌توان گفت، هسته مركزي هنر را قياس مع‌الفارق تشكيل مي‌دهد. اين قياس در واقع مفصل و گرانيگاه ارتباط اجزاي به ظاهر گسسته هستي است. انرژي مخفي و روح پنهان اشيا و امور با چشم‌اندازهاي تخيلي مختلفي مانند تشبيه و استعاره و مجاز نقش‌بندي مي‌شوند كه ماده اوليه همه اين چشم‌اندازها، قياس مع‌الفارق است. طرفين تصوير ( مشبه ـ مشبه ‌به ) و يا ( مستعار و مستعار منه ). هرگاه در زمره اشيا و امور و يا گزاره‌هاي متضاد باشند، استعاره، نام پارادوكس Peradox يا متناقض‌نما به خود مي‌گيرد. مانند مفاهيم فرياد و سكوت كه در تركيب فرياد سكوت، بافت استعاري به خود مي‌گيرند زيرا، « سكوت » به قرينه « فرياد » به انسان تشبيه شده است . اگر براي تعميق احساس، مؤلف به شكستن شالوده‌هاي حسي زبان پرداخته و مقر طبيعي حاسه‌ها را جابجا نمايد و في‌المثل شنيدني را در تركيب استعاري « جيغ بنفش و يا صداي سبز »، ديدني كرده و صدا را با رنگ و رنگ را با بو بياميزد، اين نوع استعاره را حس‌آميزي، نام نهاده‌اند ، كه البته اسم، بامسمايي نيست زيرا در اين گونه استعاره‌ها، آنچه كه اتفاق مي‌افتد، جابجايي حس‌هاست نه آميزش حس‌ها.
اما جاندار مداري در قرآن با جاندارپنداري در ادب و هنر تفاوت آشكار دارد، زيرا اگر در قرآن، صبح نفس مي‌كشد، ( و الصبح اذا تنفس ) و گياه از تيره‌ حيات عاريتي و روئيده از صور خيال نيست، بلكه در جهان‌بيني قرآني، نظام آفرينش، حقيقتاً زنده و نظامدار است. بنابراين، اجزاي مجموعه آفرينش نيز به تبع اين مجموعه، زنده و ذي شعور ارزيابي مي‌شوند. في‌المثل، چشم، گوش و ساير اعضاي بدن انسان در حيثيت گسسته خود، در زمره جامدات به شمار مي‌آيند، اما وقتي كه در ارتباط با ارگانيسم زنده و نظامدار موجوديت يك انسان ارزيابي مي‌شوند، زنده و صاحب حس و ادارك مي‌گردند.
گفتيم كه تفسير نشانه شناختي قرآن در عرصه تداعي رستاخيز، ساخت استعاره دارد . جوهره اين استعاره حيات است كه در فرايند كاركرد باران تحقق پيدا مي‌كند. مضمون حيات در اين تفسير با تعابير مختلف بيان مي‌شود كه از آن جمله‌اند احياي زمين، جنبش زمين، طراوات زمين و... نكات ديگري كه در اين مورد شايان ذكر است آن است كه :
الف ـ در اين قسم از آيات، قرآن كريم به آثار و جلوات عملكرد باران توجه دارد نه به خود باران .
ب ـ ثقل توجه قرآن در تصوير احياگري باران، خود زمين است، نه نباتات روئيده در زمين، به عبارت ديگر از ديدگاه قرآن، باران، « زمين »‌ را زنده مي‌كند نه « نباتات » را . نباتات نيز به واسطه اتصال به بدنه زنده زمين است كه زندگي مي‌يابند. به عبارت ديگر نباتات روئيده در زمين باران‌خورده، در زمره آثار حياتنند نه خود حيات، حياتي كه بعد از مرگ به زمين اعطا مي‌شود .
نمونه‌ها :
1-6: « ينزل من السماء ماء فيحي به الارض بعد موتها ان في ذلك لايات لقوم يعقلون » ( روم /24).
2-6: « تري الارض خاشعة فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت. ان الذي احياها لمحيي الموتي » (فصلت /30 )
در اين آيه مضمون مرگ زمين با تعبير استعاري ( خاشعه ) تصويرگري شده وحيات دوباره زمين با تعبير استعاري «اهتزاز زمين» كه استعاره‌اي لطيف و زنده است.
مرگ زمين نزول باران: اهتزاز و نشاط زمين بعد از سپري كردن دوران مرگ، سه حلقه به هم پيوسته از يك زنجيره حركت و سه مرحله به هم پيوسته از يك فرايند حياتند كه خداوند با شناور ساختن ذهن خلاق خردمندان ( قوم يعقلون ) به درون جريان سيال اين فرايند، قلوب آنها را گرهگاه اين آيه كه همان تفسير نشانه شناختي قيامت است، اتصال مي‌دهد : « ان الذي احياها لمحيي الموتي»
3-6 : در آيه 5 از سوره حج به جاي واژه كليدي هامده ( خشك و بي‌گياه ) براي توصيف مرگ زمين، بهره‌گرفته و بيان داشته است كه زمين پس از چشيدن واژه‌هاي باران به اهتزاز در‌مي‌آيد و جفت‌هاي نباتي در گستره زنده زمين متكثر مي‌شوند تا نشانه‌ گويا و آشكاري باشند از خدخاي رستاخيز آفرين و زندگي بخش:‌« ذلك بان الله هو الحق و انه يحيي الموتي ».
8- باران، تعبيري نشانه شناختي از زندگي دنيا : در نگرش قرآني باران در همان حال كه نشانه رزق و عامل كشف انرژي حياتبخش زمين و انتقال ثمرات از عمق زمين به متن آن و نشانه‌ حيات بعد از مرگ است، نشانه زندگي زوال‌پذيردنيايي و مضمون مرگ نيز مي‌باشد . خداوندهمان گونه كه براي تفسير نشانه‌شناختي زندگي و رستاخيز و مصداقهاي آنها، تمثيل باران را در دل‌هاي خردمندان ضرب مي‌كند براي تبيين حيات ناپايدار دنيا و مضمون مرگ نيز به ضرب همين تمثيل مي‌پردازد و ظرفيت‌هاي مرگ نيز به ضرب همين تمثيل مي‌پردازد و ظرفيت‌هاي گسترده و استعدادهاي متنوع نشانه شناختي باران را از قوه به فعل در مي‌آورد. با ريزش باران و گسترش آن در متن زمين، نباتات درهم تنيده سر بر مي‌افرازند و اعلام موجوديت مي‌كنند. اما پس از سپري كردن دوران سرسبزي و سرزندگي، با چشيدن نخستين نشانه‌هاي خزان، پژمرده مي‌شوند و مي‌ميرند و فقط استخوانهاي پوسيده و عريان ساقه‌ها و شاخه‌ها به عنوان نمادهاي مرگ وعبرت به منظر و مرئي در مي‌آيند تا زوال‌پذيري زندگي دنيايي را به فصيح‌ترين زبان، بيان مي‌نمايند:« واضرب لهم مثل الحيوة الدنيا كماء انزلنا من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيماً تذروه الرياح ».
9- باران دستمايه تفسير حق و باطل ( رعد /17 ): در اين آيه براي نشانه دادن حق و باطل و نيز براي تبيين سهل و ممتنع بودن مثالهاي قرآني با بهره‌گيري از عناصر ملموس تشبيه، از تمثيل باران چهره‌پردازي شده است، عناصر مشكله تشبيه دراين آيه عبارتند از: « مشبه » كه عبارت از حق و باطل مي‌باشد و « مشبه به » باران كه آب و حباب مي‌باشند.
ملموس كردن مفاهيم انتزاعي ،يكي از اضلاع سبك‌شناسي قرآن در تبيين وتفسير پديده‌ها امور و حوادث تاريخي است. في المثل آن گاه كه ابراهيم ( ع) از خداوند، طالب تبيين قيامت ومعاد مي‌شود، خداوند براي تثبيت طمانينه قلبي ( يقين پايدار ) ابراهيم تمثيل ملموس وعملي پرنده و كوه را پيش روي ابراهيم قرار مي‌دهد: « فخذ اربعة من الطير ... ثم اجعل عل كل جبل » ( بقره /260) و يا براي عيني نمودن و تجسم بخشيدن مفهوم انتزاعي « ريا » ا زمشبه بهي مركب، يعني هيئت حاصله از ريزش باران شديد بر روي خاك پراكنده بر سنگ، بهره مي‌گيرد: « كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا » ( بقره /264 ) و براي ملموس ساختن علم بي‌عمل، نيز از مشبه به مركب هيئت حاصله از حمل كتاب توسط حمار را پيش روي خواننده مي‌گشايد (جمعه/5).
مدل ملموس سازي و ساده‌سازي مفاهيم انتزاعي و قديسي با سبك تفسيري قرآن عجين شده است، في المثل براي تجسم بخشيدن مفاهيم روحاني معراج پيامبر و مراتب قرب آن حضرت نزد خداوند، عناصر ملموس سدره ( درخت كنار )، نشاني چوپانان در تپه‌هاي عربستان و قوس (معيار اندازه‌گيري مردمي ) واسطه اين تجسم قرار مي‌گيرد. در اين سبك از انتقال پيام، قرآن كريم، مفاهيم ماورأ الطبيعي و انتزاعي و قديسي را در حد گنجايش هاضمه ذهن بشر هموار مي‌كند و براي باور نشان كردن اين مفاهيم،‌‌ آنها را در حد ساده‌ترين بافت پديده‌ها تقليل مي‌دهد تا خرد جمعي « ناس » برحول آن به فهم مشترك و وجدان جمعي ناس بر مدار آن به حس مشترك برسند. در همين راستاست كه قرآن كريم براي عينيت بخشيدن به مفاهيم كلي حق و باطل وتبيين ماهيت پايداري و ماندگاري حق ـ اگر چند هم تحت سيطره باطل قرار گيرد ـ و زوال و ناپايداري باطل ـ اگر چند هم مدتي گوشه‌اي از قلمرو حق را اشتغال كند ـ از تمثيل دو لايه باران ( آب و حيات ) بهره مي‌گيرد. باران بر زمين مي‌بارد و در هر يك از ظرفهاي بالقوه طبعيت اعم از نهر، رود، آبگير و... به جريان درمي‌آيد. اين باران در حين جريان، دو نمود حق وباطل‌اند، يكي آب و ديگري حباب . حباب كه هستي پوشالي‌اش متكي به باد است، باد به غبغب مي‌اندازد و بر اريكه آب سوار مي‌شود و بدين ترتيب گوشه‌هايي از حاكميت آب را به دست مي‌گيرد، اما اين موجوديت پوشالي، با تلنگري از نسيم، متلاشي مي‌شود و ديگر هيچ اثري از او باقي نمي‌ماند. در مقابل نمود پوشالي حباب، موجوديت پايدار آب قرار دارد كه در روند حركت هدفمند خود نيروي حيات را در ساقه و تنه درخت و شريان خاك و وجود انسان، توزيع مي‌كند و در سفره‌هاي بي‌دريغ آب براي انتفاع بشر، ذخيره مي‌گردد . حباب، پرمدعا و بي‌فايده است و آب ساده و بي‌ريا و سودمند . حباب بي‌فايده با تك ضربه‌اي از نيسم قالب تهي مي‌كند و درخشش پوشالي آن نقش بر آب مي‌شود، اما آب در زمين درنگ مي‌كند، با درنگ خود زمين خشك و بي‌گياه ( هامده ) و تسليم محض در مقابل خزان ( خاشعه ) را به اهتزاز درمي‌آورد و خون سبز را كه خون زندگي و رنگ خدا ( صبغة الله ) است در اندام بي‌رنگ و بي‌رمق زمين جاري مي‌سازد.
آري، حباب بي‌فايده نابود مي‌شود اما برخلاف حباب، آب در متن زمين ودر متن زندگي استمرار مي‌يابد، زيرا براي مردم سودمند است؛ راز ماندگاري آن در همين سودمندي و كاربرد عيني آن است:«و اما ماينفع الناس فيمكث في الارض » و ما در نتيجه‌گيري منطقي قرآن، چشم‌اندازي روشن و شكوهمند از پراگماتيسم ديني را لمس مي‌كنيم كه در جريان آن حق و باطل با مدل تفسير نشانه شناختي، به گوياترين و ساده‌ترين وجه به تعريف در مي‌آيند :
باطل، عبارت است از چيزي كه فايده‌اي براي مردم نداشته باشد و نشانه آن حباب است . حق، عبارت است از چيزي كه براي مردم سودمند باشد و نشاه آن آب است. در اين آيه براي تقريب به ذهن كردن مفاهيم كلي و تجريدي پيام، در امتداد دامنه نشانه‌ها از تصوير ملموس ديگري در قالب تشبيه بهره‌گرفته شده و بافت هنري كلام، رنگ تشبيه جمع ( تفرد مشبه وتعدد مشبه به) به خود گرفته است . مناظر اصلي اين تصوير كه براي ملموس كردن مركزيت پيام متن ( حق و باطل) به كار گرفته شده‌اند عبارتند از :
1- باران كه متشكل از آب وحباب است، و2- ذوب فلزات. كه متشكل از فلز و كف روي فلزمي‌باشد.
حق ( مشبه اول ) به آب و فلز تشبيه شده است و باطل ( مشبه دوم، به حباب و كف روي فلز . نكته ديگر ساختار دو لايه اين آيه است. يكي مقدمه ـ كه گزارش تصويري باران و حباب و آب از يك سو و ذوب فلزات براي تجمل يا انتفاع از سوي ديگر است ـ و ديگري نتيجه ( اثبات ماندگاري حق و زوال‌پذيري باطل ). در فراز پاياني هر يك از فقرات دو گانه مقدمه و نتيجه، توجه خواننده و شنونده به دو نكته روش شناختي جلب مي‌شود، اين دو نكته، ره آورد معنوي قرائت متن و يا ره‌آورد شنيداري متن مي‌باشند:
1. تامل در خود اين تمثيل: « كذلك يضرب الله الحق و الباطل ».
2. تامل در مدل تمثيلي وسبك‌نشانه شناختي قرآن ( مدل سهل و ممتنع ) كه تمثيل حق وباطل با مركزيت باران و ذوب فلزات يكي از مصاديق و جلوه‌هاي آن است: « كذبك يضرب الله الامثال ». « انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبداً رابياً و مما يوقدون عليه في النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله كذلك يضرب الله الحق والباطل . فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ماينفع الناس فيمكث في الارض كذلك يضرب الله الامثال ».

پانوشت‌ها :
1ـ ر. ك: درآمدي بر هرمونتيك احمد واعظي ، پژوهشگاه فرهنگ وانديشه معاصر، چاپ اول ، 1380، صص 264 – 267.
2ـ مثنوي 7 دفتر اول ، صص 139 – 141 .
منبع: گلستان قرآن، سال ششم ، شماره 171
iska.com

هیچ نظری موجود نیست: